کد مطلب:313536 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:170

آمده ام تو را شفا بدهم و بروم
جناب حجةالاسلام والمسلمین آقای شیخ حسن علی نجفی رهنانی پس از كرامت اخوی محترمشان كرامتی دیگر را از سوی قمر بنی هاشم علیه السلام به خانم آقای موجودی شده است مرقوم داشته اند كه با هم می خوانیم:

آن شب را من در منزل اخوی خوابیدم. بعد از ظهر آن روز، كه عصر چهارشنبه باشد، آقای ابراهیم موجودی كه مریضه ای در بیمارستان داشت وسایل چای و قلیان را به منزل اخوی آورد. من دیدم ایشان می لرزد.

گفتم: آقای موجودی چرا می لرزید؟ گفت: همین الآن از ملاقات خانم در بیمارستان می آیم. دكترها از بهبودی وی قطع امید كرده و می گفتند چند روزی دیگر بیشتر زنده نیست، و ما با داشتن بچه های خردسال، ناراحت این قصه بودیم و همه ی اقوام نیز ناراحت بودند، به همین علت ما هیئت را دعوت به منزلمان كردیم تا عنایتی شود.



[ صفحه 351]



قبلا هر وقت به بیمارستان می رفتم می دیدم ایشان روی تخت خوابیده و هیچ حركتی ندارد. اما امروز ساعت 2 بعد از ظهر كه به ملاقات وی رفتم دیدم ایشان دم درب ایستاده است. تا چشمش به من افتاد زد به گریه. هر چه گفتم چرا گریه می كنی؟! گفت: ابراهیم، برایم بگو بچه هایم چطور شده اند؟ هر چه می گفتم بچه ها خوب هستند، ناراحتی ندارند، قبول نمی كرد.

گفتم: چرا این سؤال را می كنی؟ گفت: بگو بدانم دیشب در منزلمان چه خبر بوده است؟ گفتم برای چه این سؤال را می كنی؟! گفت: دیشب پس از اینكه خوابم برد در عالم رؤیا دیدم در فضایی باز قرار دارم كه همه اش سرسبز و خرم است و یك جوی آب از وسط سبزه ها می گذرد. من بر لب آب جوی نشسته بودم، دیدم آقایی سوار بر اسب از روبرو می آمد. آمد و آمد تا به من رسید. پس از آن به من گفت: بلند شو! گفتم: آقا، مریض هستم، توانایی ندارم، دكترها از من قطع امید كرده اند.

گفت: من می گویم بلند شو! باز همان سخن را تكرار كردم. مرتبه ی سوم گفت: من به تو می گویم بلند شو! من هم اكنون از منزل شما می آیم، جوانی را آنجا شفا داده و آمده ام تو را هم شفا دهم و بروم.

از شنیدن این سخن، با خوشحالی، از خواب پریده، دیدم بر روی تخت بیمارستان خوابیده ام. حركت كردم، دیدم می توانم حركت كنم، اما ناراحت منزلمان بودم كه چه شده است؟ صبح شد، دكتر معالج آمد بهبودی حالم را دید، ولی به او چیزی نگفتم. گفتم: آقای دكتر، اجازه دهید من از بیمارستان مرخص شوم. گفت: البته، حالتان خوب به نظر می آید، مثل اینكه خوب شده اید ولیكن برای اطمینان باید یك مرتبه خونتان را آزمایش كنند. اگر حالتان بهبود یافته مرخص می شوید.

آقای موجودی افزود: و من الآن از بیمارستان می آیم.

باری، فردا كه روز پنج شنبه بود آن خانم هم از بیمارستان مرخص شد. وی الآن موجود است و می توان او را هم دید، ولی خداوند به این خانم و شوهر وی، صبر جمیل و اجر جزیل عنایت فرماید؛ زیرا از وقتی كه من این كرامت را به تحریر درآورده ام حدودا مدت 20 روز است كه جوان 20 ساله اش در اثر تصادف كشته شده و به خاك رفته است.

خداوند او را با جوانان بهشتی مقرون و محشور فرماید و ذخیره ی آخرت این پدر و مادر قرار دهد. والسلام علی عباد الله الصالحین.



[ صفحه 352]